پرسيدند : هنگام غروب , خورشيد چرا زرد رنگ است ؟
گفت : از بيم جدايي .
خورشيد , با همه ء درخشندگي در پايان هر روز, ناپديد مي شود و جاي خويش را به تاريکي مي دهد ولي آفتاب عشق , جاودانه در آسمان دل مي درخشد و جان مي بخشد و اين روزي است که شبي بدنبال ندارد .
پرسيدم : عشق چيست ؟ گفت : آتشي است .
گفتم : مگر آن را ديده اي ؟ گفت : نه در آن سوخته ام .
عشق را با تمام وجود فرياد بزن تا به جهانيان ثابت کني : " تمام مسيرها به سمت مشترک مورد نظر اشغال نمي باشد . "
به كوه گفتم عشق چيست؟! لرزيد
به ابر گفتم عشق چيست؟! باريد
به باد گفتم عشق چيست؟! وزيد
به پروانه گفتم عشق چيست؟! ناليد
به گل گفتم عشق چيست؟! پرپر شد
به انسان گفتم عشق چيست؟! اشك از ديدگانش جاري شد و گفت:ديوانگيست!!!
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ها ,
,
:: بازدید از این مطلب : 836
|
امتیاز مطلب : 139
|
تعداد امتیازدهندگان : 42
|
مجموع امتیاز : 42